علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

یک جمعۀ به یاد ماندنی...

همین دو هفته پیش بود که نیم روز جمعه عازم لتیان شدیم تا بعد از حدود یک ماه سری بزنیم و میزان آب دریاچه و سرسبزی طبیعت را بسنجیم در کنار دریاچه انگشت خود را تا آرنج در گِلِ کنارِ آب فرو کردیم و بر سنگ نقش کشیدیم اَهَمِّ ماجرای جمعۀگذشته مان به علت تنبلی مادرمان در به روز رسانی وبلاگ مان به ناچار در این تاریخ به ثبت می رسد با ما همراه شو در ادامۀ مطلب علیرضا خان در لتیانِ بزرگ... هوا بسیار خوب بود و جدای از باد شدیدی که می وزید اصلاً گرم نبود و ما ابتدا به ساکن با آرامشی مفرط به سراغ آب رفتیم و به سنگ اندازی مشغول شدیم... دقایقی گذشت و سنگ اندازی ما را خسته کرد و گل های کنار آب برایمان جذابیت عجی...
6 ارديبهشت 1393

هو، هو... چی، چی...

اصلاً خودت قضاوت کن... فرض کن این روزها به میزانِ زیادی در مقابل خوابیدن بعد از ظهر مقاوم شده ای آن وقت خانواده ات اصرار دارند که شما بعد از ظهر ها بخوابی تا هم در زمانِ خوابِ شما نفس راحتی بکشند و به کارهای خود رسیدگی نمایند و هم از شرارت های این روزهای شما (دست بردن به کیف مادرمان و برداشتن ماژیک موجود در آن و خط کشیدن بر دو عدد پنج هزاری و یک عدد ده هزار تومانی آن هم به گونه ای که قابلیت خرج نمودن آن ها را سلب نموده است، دستبرد به کشوی لوازم آرایش و خورد و خمیر نمودنِ رژِ گونه، ترکیب نمودن تمام سایه های موجود در پک بیست تایی سایۀ مادرمان و خلق رنگ های جدید و زیبا، بر داشتن سرِ ادکلن ها و ناپدید نمودنِ آن ها، برداشتن لاک ها و اصرار بر...
5 ارديبهشت 1393